لایک کردن پیج "خری در میقات" در فیسبوک

لایک کردن پیج خری در میقات در فیسبوک

۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

اعمال ماه رمضان ویژه‌ی میزبان

من اگه خدا بودم
گاهی وقت‌ها دست می‌کشیدم رو سر بنده‌هام
یه جوری که گرمای دستمو رو سرشون حس کنن قشنگ
که احساس تنهایی نکنن
به خدا(!) دلم می‌گرفت وقتی بنده‌هام گریه‌ی بی پناهی می‌کردن...


مرا مگذار و مگذر (درد داره خوب!)

- مرااااااا بگذار و بگذر!*


* و در این صحنه شنونده شاعر را می‌گذارد؛ گذاشتنی!!

۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

قطعه‌ای توت پیدا شده


کوتاهی نکنین تورو خدا

دیدم این وبلاگ یه چند تایی خواننده داره گفتم حیفه از فرصت استفاده نکنم، صواب داره به خدا:
یه پسر هست که الان 18 سالشه، اول جوونیشه
گروه خونیش AB+ هست.
خونوادش در ماه هیچی حقوق نمی‌گیرن!
چون خودشون به بقیه حقوق می‌دن
یه خونه 4000 متری تو خیابون فرشته دارن
خود پسره یه لامبورگینی داره
خیلی هم خوشبخت و خوشحالم
هیچ مشکلی هم ندارن
فقط گفتم که کیونتون بسوزه!

۱۳۸۹ مرداد ۴, دوشنبه

نگه دار واسه روز مبادا

این "روز مبادا" هنوز نرسیده؟!


سلام بر تو ای مولود به نیمه‌ی ماه شعبان، سلام

امشب ساعت 11 در هر کجای این کره غمدیده که هستیم، دعای الهم کن لولیک الحجه بن الحسن میخوانیم به امید آنکه 313 دست، آسمانی شوند و دست به کاری زنند
که غصه سر آید

(توصیه آیت الله وحید خراسانی به شیعیان جهان)







داستان‌های ا.ن و ان دماغ


۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

فیسبوک بی‌ادب

از هر چیزی تو این دنیا خوشمون اومد، روزگار بهم بیلاخ داد!
حالا فیسبوک هم یاد گرفته
هیییییییییی روزگار!

۱۳۸۹ تیر ۲۶, شنبه

دیفانه

پند:
آدم مگه دیوونه‌س، عاقل بشه؟!


در اوتوبوس، در خلال دعوا اتفاق افتاد

- تو اصلا فرهنگ نداری
+ من فرهنگ ندارم؟ من خودم فرهنگی‌ام!


پیکان را علمی ساخته بودند، کیه که بفهمه

شماها یادتون نمی‌آد
ترمز دستی پیکان سمت چپ راننده بغل صندلی بود!
البته خیلی هم احمقانه نبود، چون همیشه ماشین خراب بود و باید هُلش می‌دادی،
بعد اگه یه دفعه داشتی می‌خوردی به یه جایی راحت ترمز دستی رو از بیرون ماشین می‌کشیدی!!


۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

داستان‌های شهرام و دیو چراغ جادو

یکی بود یکی نبود
یک آقایی بود اسمش شهرام
شهرام کوچولو طفلی رفته بود مکه
بعد آمریکایی‌های جهان خوار دزدیدنش (مثل ا.ن که تو عراق می‌خواستن بدزدنش)
بعد که اون‌جا در حالت دزدیده شده بودگی به سر می‌برد، یک فیلمی از خودش تهیه کرد
بعد فیلمو فرستاد واسه ایران (ایران هنوز نمی‌دونه این فیلم از کجا رسیده بهش!)
بعد هی همین جوری در عذاب و شکنجه و فیلان و غیره به سر می‌برد
بعد یک مصابه با CNN انجام داد
شهرام خوشگله تو اون مصاحبه‌هه کتابی حرف زد
شهرامِ قصه‌ی ما امروز بعد از 14 ماه زندان و شکنجه و اینا
پرگوشت و پروار اومد ایران!
قشنگ قیافش به پروار بودگی زندانی‌های سیاسی ایران بود.

۱۳۸۹ تیر ۲۳, چهارشنبه

با آرنجی در گلو

آرنجام تو حلقمه صبح که میام از تو شرکت گودرو چک می‌کنم!
دوستان دیگه رسمن پورنو شیر می‌کنن.

نمی‌خوای بمیری؟

سال ها می گذرد، خاطره ها می آید...
پس تو کی می میری؟
بیا و انتظار فرج از نیمه ی مرداد بکش!!

شایسته سالاری

شماها یادتون نمی‌آد
اون موقع‌ها نابرده رنج گنج میسر نمی‌شد!


۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

می‌ره، چه رفتنی

شماها یادتون نمی‌آد
اون موقع‌ها بار کج به منزل نمی‌رفت!


پاسخ‌های مسئولانه

روایت است که:
روزی دختری کلاسر خویش بر سینه چسبانده بود و در آغوش گرفته بود.
جوانکی از ذکور وی را دید و گفت: "ای کاش من نیز کلاسری بودم!"
دخترک پاسخ گفت: "آره اون وقت منم کتاب می‌ذاشتم لات!"

۱۳۸۹ تیر ۲۱, دوشنبه

سالی که نکوست!

فروردین
اردیبهشت
تیر
تیر
تیر
تیر
.
.
.


آدم از گرما نمی‌تونه بشاشه!

امروز توالت‌های میدون ونک هم تعطیل بودند!
یعنی گرما در این حد
و گزارش‌هایی که بیست و سی از بازار تهران پخش کرد که مردم که تعطیل شدن پاشدن رفتن بازار خرید و هی بازار باز است و هی بازار فقط راسته‌ی طلافروش‌ها و پارچه‌فروش‌های باز دارد.

F...k this hair style



اختاپوسیزم

دلم یک اختاپوس می‌خواد
که پیش‌بینی کنه
تو
همیشه پیشم می‌مونی.


۱۳۸۹ تیر ۲۰, یکشنبه

به خانه بر می‌گردیم

کارشناس: البته بجز این‌ها این میوه دارای یک سری خواص بی بصیرت هم هست که در جلسه‌ی بعد بهشون می‌پردازیم!!


زنده باشی

- ببخشین خانم شما زنده‌این؟
+ [با تعجب] خوب معلومه که هستم.
- آخ زوووووووووووووووووون!!


کله گنده‌های گودر

این احتمالا از نشانه‌های خفن بودن و معروف بودن و این‌هاست که فرد فقط در شیر آیتم‌های خودش کامنت می‌گذارد.


۱۳۸۹ تیر ۱۹, شنبه

یادم

پند:
وقتی حافظه‌ای ضعیف، مو به مو حرف‌ها و کار‌های کسی را یادش بماند.
این یعنی خیلی خیلی مهم


زاده شده‌اید که بمیرید

انسان در زندگی چندین بار می‌میرد
که راحت‌ترین آن‌ها آخرینشان است.


وقتی مردم

روی سنگ قبرم بنویسید:
پیر به دنیا آمد و پیر از دنیا رفت...


پ.ن: به امید این که در اون یکی دنیا یتونم جوونی کنم.

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

ا.ن صار

تلویزیون داشت تبلیغ بانک انصار می‌کرد،
داداشم (سرباز سپاه): حساب‌های ما هم تو این بانکه
یکی از اعضای خانواده: از همون "ان" اولش معلومه مال کجاست!

به جای این تیتر بد‌ترین فحش‌هایی رو که بلدید بذارین

دوست دارم با یه شاخه‌ی کاکتوس به احمد خاتمی تجاوز کنم.

پ.ن: رجوع شود به خطبه‌های امروز


شما یادتون نمی‌آد

درِ شیرهای یارانه‌ای نقره‌ای بود
غیر یارانه‌ای قرمز
متمول‌ها ازون قرمز‌ها می‌خریدن، بی صف.


۱۳۸۹ تیر ۱۶, چهارشنبه

۱۳۸۹ تیر ۱۵, سه‌شنبه

نسل دوم گودر

حالا الان ننه بابا‌های ما از دستمون آسایش ندارن، یه سوتی بدن، یه حرفی بزنن فرتی می‌ره رو گودر.
فک کن بچه‌های ما که انقدی بشن دیگه تگون بخوری فیلمت یه صورت سه بعدی با کیفیت فول اچ‌دی با قابلیت زوم زیاد رو گودره!!
خدا به خیر کنه


۱۳۸۹ تیر ۱۴, دوشنبه

اون پشت چیکار می‌کنی، بیا جلوووو

زیر هر مرد موفقی یک زن موفق* هست.


*تازه موفق از این جهت که تونسته یه پسر موفقو تور کنه!

۱۳۸۹ تیر ۱۲, شنبه

بعد از سپاه پاسداران

قالی شویی شربت اوقلی، متخصص در امور لکه بری
آمادگی خود را برای لکه گیری خلیج مکزیک اعلام کرد.

۱۳۸۹ تیر ۱۱, جمعه

سلام شهردار

من حق دارم بخواهم
شهروند درجه دو یا معمولیِ شهر شلوغ دل تو نباشم
اصراری نیست
اگر هستم بگو تا در شهر دیگری منزل بگیرم
شاید آن‌جا شهروند ویژه‌ای باشم برای شهردار


آرنج چپم ویبره می‌زنه!

دخترای عزیز تبریک می‌گم
ازین به بعد لازم نیست از ت...م باباتون یا داداشتون مایه بذارین
شمام می‌تونید هر چیزی رو که دلتون خواست به آرنج چپتون حواله کنید، یا اصلا یه عده رو دایورت کنید رو آرنج چپتون!


سلامو

تو پانسیون یه شیرازی داریم
یه بار وارد هال شد و با همه سلام کرد
بعد رفت تو اطاق یکی از بچه‌ها بهش سلام کرد
طرف شیرازیه گفت: مگه تو جزو اونایی نبودی که تو هال سلام کردم باهاشون؟!!

پ.ن: حالا من نمی‌گم گشاد بودگی، ولی ینی صرفه جویی در مصرف کلمه و انرژی در این حد!


خیلی هم سخت نیست، ترکیبی از ضرب و جمع

if
1=5
2=10
3=15
4=20
5=?

برای دیده‌شدن جواب متن زیر را سلکت (انتخواب) کنید تا دیده شود:
5*1=5
5*2=10
5*3=15
5*4=20
لابد
5*5=25?
نه، همون طوری که اون بالا می‌بینید
5=1


ژانر

اونایی که...

استغفرالله، بی‌خیال!


در تاکسی اتفاق افتاد