لایک کردن پیج "خری در میقات" در فیسبوک

لایک کردن پیج خری در میقات در فیسبوک

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

دستا می‌ره بالا

صداتو بلند کن و از ته دلت فریاد بزن:
سالِ نَوَد
....ِّ ننت!
می‌دونم که تو دلت مونده

۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

فرهاد...

فرهاد شده‌ام و
نه صبحانه!
نه نهار
نه شام...
جوش شیرین می‌خورم...

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

قورباغه هم نشدیم

یه چیزایی هم بود با کاغذ درست می‌کردیم
شبیه قورباغه بود
کونشو که فشار می‌دادیم می‌پرید!
اون که کاغذی بود، فهم و شعورم نداشت، می‌پرید!
ما که خیر سرمون با شعوریم، این همه ساله هی فشار می‌دن به کونمون، همی جوری نشستیم!!

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

نه از اين نامه‌هاي برقي

چقدر دلم مي‌خواهد براي يك نفر نامه بنويسم
نامه بنويسم و بگويم كه چقدر اين‌جا همه چيز خوب است
چقدر آسمان آبي و چقدر دل‌ها شاد است
چقدر اصلا خوشحال هستم همين طور بي‌خودي
چقدر گريه نمي‌كنم
چقدر گوشه گوشه‌ي اين شهر حالم را خوب مي‌كند
چقدر همه مي‌فهمند چه مي‌خواهم، چه مي‌گويند
بنويسم برايش...
نامه بنويسم، از آن‌هايي كه پاكت دارد و تمبر و آدرس
نه از اين نامه‌هاي برقي
نامه بنويسم و اولين دروغ‌هايم را به او بگويم
قول مي‌دهم نگويم چقدر دلم تنگ شده است
نگويم دارد بر سر دلم چه‌ها مي‌آيد
-
يك بار گفته بود دست‌خطم را دوست دارد
دلم نامه‌نوشتن خواسه...

۱۳۹۰ شهریور ۸, سه‌شنبه

تو مجرمی

اصلن یک روز می‌روم پیش شهردار
از تو شکایت می‌کنم!
که یک شبه، تهرانِ به آن زیبایی را این همه زشت و غمگین و تحمل ناپذیر کردی...

هرکی به نوعی دیگه بالاخره

یکی از فانتزیام اینه که
وختی بزرگ شدم یه دانشمند خیلی گنده و معروف و اینا بشم که ژورنالی بیرون نیاد که اسم من توش نباشه! اصا یه وضع عجیبی!
بعد یه دفه یه روز صبح از دفتر کارم تو دانشگاه بیام بیرون
از از نزدیک‌ترین فروشگاه یه دوربین عکاسی حرفه‌ای بخرم
و دیگه پیدام نشه!

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

یه دقه همه از اینترنت بیاین بیرون لطفن

می‌خوام بشاشم به این اینترنت مزخرف!

مث خودم!

سلامتی همه اونایی که اصلنم حواسشون به دوربین نیس!

خبرگزاری‌ها - به زودی - آمریکا

طبق آخرین نظرسنجی محبوبیت حزب دموکرات نسبت به جمهوری‌خواه افزایش پیدا کرده است،
بر اساس این نظر سنجی:
حزب دموکرات ۳ درصد
حزب جمهوری‌خواه ۲ و نیم درصد
و آرمان‌های امام راحل ۹۰ درصد
آرا را به خود اختصاص داده‌اند!!

پ.ن: استاد فادرانی هم ۴ و نیم درصد!!

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

نداشته‌ها

یه دوس دختر هم نداریم اسمش نازنین باشه
هی بگیم: روزگار عجیبیست نازنین!!

۱۳۹۰ مرداد ۲۹, شنبه

۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

دزد

قبلن‌ها اگر پسری که مشمول خدمت سربازی بود ولی مشغول به تحصیل بود، می‌خواست برای سفر زیارتی از کشور خارج بشه؛ به عنوان ضمانت برگشتنش سند ملک یا چک با مبلغ زیاد می‌گرفتن.
اما حالا فقط ٥٠٠ هزار تومن پول نقد می‌گیرند ولی ٦ ماه بعد پس می‌دن!
دیگه شما خودت حساب کن که سود این ٦ ماه و این بی شمار ٥٠٠ هزار تومن چقدر می‌شه!
حالا این سود تو جیب کی می‌ره؟!


پ.ن: اینو صرفا گفتم که بدونی کجا داری زندگی می‌کنی!

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

French Kiss

این لغت "فرانشیس" رو که می‌شنوم هی یاد "فرنچ کیس" میوفتم
بعد هی خانومه هم می‌گه ۲۰ درصد بابات فرانشیس کم کردم، بد‌تر می‌شه!


پ.ن: بعد کلا کسی می‌دونه فرانشیس ینی چی؟

۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

گه گه گه گه گه گه گه، عوضی مزخرف

اگه احسان علیخانی مجریه بیست و سی بشه
رسانه ملی موفق به تولید گه‌ترین برنامه تلویزیونی تمام دوران تاریخ بشریت شده!!




۱۳۹۰ مرداد ۲۰, پنجشنبه

کبوتر حشری

کبوتر بچه کرده
به جرم آزار و اذیت جنسی گرفتنش!
کاش بودی و می‌دیدی...

عنوان: "سوال" یا "اقدام علیه امنیت ملی"

آخرش هم ما نفهمیدیم که دخالت در مسائل داخلی کشور‌ها کار خوبیه یا بده یا چی؟!

بیستوسی

وااااای چقدر این دولتمردای انگلیسی بدجنسن!
چقدر پلیساشون خشنن! دیدین؟!
با باتوم و گلوله‌های پلاستیکی به سمت جوانانِ معترض حمله ور شده‌اند!
بی بی سی رو دیدین؟ چقدر یک سویه به مسائل انگلیس پرداخته است!!
همینشان مانده است که بیایند با وانت هم از روی جوانان معترض عبور کنند که!
حتی چند تن را هم دستگیر کرده‌اند!
آیا وقت آن نرسیده است که به آرمان‌های امام راحل چنگ بیندازند؟!

۱۳۹۰ مرداد ۱۸, سه‌شنبه

شما توجه نکنین

خلاصه‌ی حرف پزشکا اینه که چیز خوشمزه نخورین!

پ.ن: به قول یکی از اقوام که یه خانم مسنی هست، این دکترا می‌گن نخورین که خودشون بخورن!!

پیشنهادات

یه بارم اذان مغرب رو به عمودِ تهران بگن ببینیم چی می‌شه!!

۱۳۹۰ مرداد ۱۷, دوشنبه

بعضی آدم‌ها مثل کویرند

همه می‌گویند کویر زیباست
همه می‌گویند کویر را دوست دارند
اما هیچ کس حاظر نیست تمام عمرش را در کویر زندگی کند!

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و... نیست

به خیلیاتون وقتی داشتین باهام حرف می‌زدین
تو دلم گفتم
تو چی می‌فهمی آخه؟!

خواستم پوزش بطلبم
ولی بگم که هنوز سر حرفم هستم!

تفریحات روز‌های امتحان ما

یه فندکایی هست که توش سه تا تاس داره
هر تاسی از یک تا شیش طبیعتا دیگه!
ینی وختی میندازی زمین فندکو جمع اعداد می‌تونه بین ۳ تا ۱۸ باشه!!
۳ منهای ۱۸ می‌شه ۱۵
پونزه تخسیم بر ۲ می‌شه ۷ و خورده‌ای
۳ به اضافه ۷ می‌شه ۱۰
خوب؟
حالا میومدیم یه فوشی می‌ذاشتیم
اگه تاسا جمعش ۱۰ یا کمتر می‌شد اون فوشه مثلا می‌رسید به من
اگه بیشتر از ده می‌شه می‌رسید به اون!!!
بعد ساعت‌ها این بازی رو می‌کردیمااااا
فرداشم امتحان داشتیم!

کباب ترکی

خوب چه کاریه، بیای گوشتا رو اول ریز ریز کنی، له کنی، چرخ کنی
بعد باز دوباره بچسبونیشون به هم!!
بعد باز دوباره پخته که شد ریز ریز کنی بدی دست مردم!

حالا باز بگین الکی حرف در آوردن!!

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

پلاک هرکی هم بچسبونن درش

اصلا بیان دانشگاها رو زوج و فرد کنن که دختر و پسر چشمشونم تو چش هم نیوفته، ها؟!

سلام فرنود

یکی بیاد شوشول منو بشوره
من بلد نیستم ماشین لباسشویی رو خودم روشن کنم!!

اونایی که ادعاشون کون خرو پاره کرده، بدانندج!

ایییییییییین کشور‌های غربی،
این آمریکااااااااا،
با این همه ادعاشوووووووووون
اونایی که می‌گن ما تکنولوژی داریییییییییییم
بدونن
اگه اونا چار پنج ساله iPhone اختراع کردن
درِ خونه‌ی ننه جون منننننننننن
۲۰ سال پیش آیفون داشت!


ا.ن/نشست سالانه‌ی سازمان ملل متحد/به زودی

سپاسگزاری ۷

خدایا!
به خاطر زولبیا، به خاطر بامیه، به خاطر باران‌هایی که وسط روز‌های گرما یک دفعه و با شدت می‌گیرند و زود آرام می‌شوند، به خاطر خنده‌های از ته دل بچه‌ها، به خاطر کولر‌های گازی، به خاطر سوکوت بعد از اذان مغرب شهر در رمضان، به خاطر معصومیت چشم‌های بچه گربه‌ها،...
سپاسگزارم

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

یکی مرد جنگی به از صد هزار!!

وبلاگم سی و شیش هزار و چارصد و چلو پنش تا لایک خورده تا الان
نوتای گودرم نم‌دونم چنتا لایک خورده
حتی یه دونه‌شم تو نزدی
حالا خوشت نمی‌اومد واس دلخوشی من یه دونه لایک می‌زدی
الانِ تنهاییم می‌شستم هزار بار می‌خوندم اون پستو هی با خودم می‌گفتم "اینو دوسش داشت"
یادت باشه...
این جوری بودی تو!


پ.ن: بهونه‌ای واسه تشکر از همه کسایی که لایک می‌کنن نوشته‌هامو، خیلیاتونو به اسم می‌شناسم به خدا، می‌رم نیگا می‌کنم ببینم کی لایک می‌زنه :)

ناز پذیری

یک چیزی هست به اسم "آستانه‌ی ناز پذیری"
هی ناز می‌کنید، هی ناز می‌خرد
هی ناز ‌می‌کنید، هی ناز می‌خرد!!
بعد به آستانه‌ی ناز پذیری فرد می‌رسید
اگر این مرز را رد کنید
می‌رود برای همیشه...


اندرز: سعی کنید بشناسید این آستانه‌ی ناز پذیری کجاست و آز آن رد نشوید!

۱۳۹۰ مرداد ۱۲, چهارشنبه

"تو"ِ من

بیایید این‌جا
بنشینید، می‌خواهم برایتان خیال بافی کنم!
راستش را بگویم...
می‌خواهم خیال بافی‌هایی را که همیشه می‌کنم، این بار بنویسم!
مثلا من دارم توی خیابان راه می‌روم، اطراف میدان ونک هم هست!
همان اول خیابان ونک، جایی که تاکسی‌ها ایستگاه دارند!
جایی که همیشه هی یکی را می‌بینم و فکر می‌کنم که تویی...
تاپ تاپ قلبم را می‌شنوم بس که محکم می‌کوبد خودش را به سینه‌ام!
هیچ وقت ولی آن، تو نیستی...
این بار ولی همان‌جا تو را از چند قدمی می‌بینم،
تو هم می‌بینی من را
ولی هر دو چشم دوخته در چشم هم
من مست چشمان تو و تو ترسان از بی‌عقلیِ من!
از کنار هم رد می‌شویم...
رد می‌شویم بی هیچ حرفی
چون تو "تنها" نیستی...
من می‌روم آن جلوتر، نرسیده به بستنی فروشیِِ همین ورِ خیابان
می‌نشینم روی زمین
تکیه می‌دهم به دیوار
و به اندازه‌ی همه‌ی دلتنگم
که خیلی بزرگ‌تر از گنجایش من شده
گریه می‌کنم...
ره گذر‌ها دلشان می‌سوزد برای دلم
بعضی‌ها هم شاید یاد خودشان بیفتند و آرام اشک‌هایشان جاری شود
شاید بغضشان توی تاکسی، دیگر بترکد
شاید راننده‌ی تاکسی رادیو را به احترام اشک‌هایشان خاموش کند
همه سکوت کنند...
نوبت تاکسی دیگر به "شما" رسیده...
سوار می‌شوی
و می‌روی...
.
.
.
عجب احمقی هستم ها!
"تو"ِ خیال‌بافیه من را، من می‌سازم، نباید حتما مثل توِ واقعی رفتار کند که!!
"تو"ِ من از کنارم که رد شد، بعد از چند قدم
اشک‌هایش را با لبه‌ی آستین مانتو اش پاک می‌کند
و
بر می‌گردد
با ظرافتِ همیشگی‌اش
می‌نشیند روی زمین، رو به روی من...
همان طور که چانه‌اش می‌لرزد
انگشت‌هایش را روی گونه‌ام می‌کشد و همان جورِ همیشگی‌اش
ولی با صدایی که می‌لرزد،
"خوبی تو؟" را می‌پُرسد...

بگویید برگردد...

اگر دیدید کسی یک عالمه در هفته هی مینیمال‌های طنز می‌نوشته
بعد یک دفعه هی نوشته‌های غم‌ناک نوشته
و بعد...
کم کم، خیلی کم می‌نویسد...

به عشقش بگویید برگردد...

۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

پژوهشگاه؟!

توی پژوهشگاه مواد و انرژی روی در یکی از اتاقا نوشته "آرایشگاه"!! عکس قیچی و شونه و اینام کشیده!!
خداییش مملکته داریم؟!

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

۱۳۹۰ خرداد ۸, یکشنبه

۱۳۹۰ خرداد ۳, سه‌شنبه

هِق هقِ خَفه

حالم را اگر می‌دیدی
بر می‌گشتی...

و چه خوب است که نمی‌بینی
که نمی‌دانی
که بر نمی‌گردی!
---
بی‌انصاف عقلم
می‌گوید تو نباید بر گردی...

عقل را از چه می‌سازند مگر؟!
دل ندارد؟
رحم ندارد؟
چشم ندارد ببیند؟!

یکی بیاید با عقل من حرف بزند٬
راضی‌اش کند٬
دلش را بلرزاند٬
دلش را نرم کند!
---
این همه منطقی نباش عقلِ من!
اشک می‌فهمی یعنی چه؟
هِق هقِ خَفه تابحال شنیده‌ای؟
نه؟...

۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

سلام فاضل نظری

مستی نه از پیاله نه از مِی شروع شد
از بعدَظهر روز نه در شروع شد

سمنان٬ پیاده٬ گوشه‌ی میدان٬ هوای سرد
عاشق شدن که نه٬ ولی٬ اِییی٬ شروع شد

یک دست کیف مشکی و یک دست توی جیب
از رشته و گرایش و از "وی" شروع شد

یک دست کیف آبی و یک دست... وای دست!
پس من چگونه عاشق و در پی...؟ شروع شد

فردا٬ بدون حرف٬ فقط خیره٬ خوابگاه
نه! مثل این که "وعده‌ی ما کِی؟" شروع شد!

فردا٬ مکان:هُنری٬ چشم توی چشم
Do, you, remember, o' honey, that day شروع شد
----
باری٬ گذشت ثانیه‌های خُشیِّ ما
انگار لحظه‌های غصه و غم هم شروع شد!

باید و شاید!

یه موقعی فکر می‌کردم٬ چرا کسی "باید" دلش برای من تنگ بشه؟!
حالا فکر می‌کنم٬ چرا کسی "شاید" دلش برای من تنگ بشه؟!!

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۴, شنبه

پند‌ها و ان درز‌ها

دروغ نه تنها در همه‌ی فرهنگ‌ها و ادیان مذموم است
خداییش خیلی کار نامردی‌ایه
کسی که بهش دروغ می‌گین هیچ دفاعی نداره
گنا داره به مولا
از ما که گذش
ولی نکنین این کارو باهم

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۳, جمعه

برو گم شو

یک نفر بیاید بگوید "برو گم شو"
جدی بگوید هااا
نه از این الکی‌ها
بعد من بروم گم شوم
گم شدنِ سِفت!
هیچ‌کس هم پیدایم نکند
حتی به قیمت قسمت‌های خوبِ گذشته‌ام یک نام جدید بخرم!
آن وقت من می‌مانم و یک راز...
رازِ روز‌های از "برو گم شو" به قبل!
آدم‌های خسته... گمِ واقعی می‌شوند بعضی وخت‌ها



پ.ن: نمی‌دانم این آیا واقعا چیزِ غمگینیست
که آدم برود گم شود؟

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۲, پنجشنبه

کج فهمی‌ها

- شما ژاعرید؟
- بله حاجاقا
- ژعر هم می‌گید؟!

حضرت آغا/شب شعر رهبری/واقعی

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۸, یکشنبه

۱۳۹۰ فروردین ۲۶, جمعه

کنترل

از قدیم می‌گن موقع عصبانیت حرف نزنین
حالا من اضافه می‌کنم:
موقع کمبود توجه یا بالا زدگی نیاز جنسی فیس بوک نکنید*


پ.ن: فیس بوک کردن یعنی چریدن در فیس بوک و هی مسج و فرند رکوئست فرستادن!

۱۳۹۰ فروردین ۲۳, سه‌شنبه

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

۱۳۹۰ فروردین ۱۳, شنبه

توی حموم

آقای مجری: خوب گیگیلی مان و بابات چیکار می‌کنن؟
گیگیلی: مامااااااااااااااااااااااااااااااااانم رفته حموووووووووم
بابامم داره اوتو می‌کنهههههههههههههههههههههههههههه!!

۱۳۸۹ اسفند ۲۶, پنجشنبه

خری در میقات یک ساله شد٬ بزن دس قشنگه رو!

پارسال دقیقا در این لحظه اولین پست این وبلاگ منتشر شد٬ نظر شما رو جلب می‌کنم به متن اولین پستم:
----------------------------------------------
سلام
خوب من Goomol گودر هستم
الان خواستم اعلام کنم که بالاخره این‌جا یه وبلاگی افتتاح شده، یه سفره‌ای پهنه بیاین مث بچه‌های خوب بشینین سرش حالشو ببرین.
این‌جا قراره من مینیمال‌ها، طنزیجات، طراحی‌ها و عکس‌هامو بذارم.
حال و هواش قراره که طنز باشه.
این فیدشه
خداییش بیاین و سابسکرایب کنین تو گودراتون، خدا خیرتون بده.
اینم آدرسشه!
فعلا هم اسم نداره تا یه چیز خوب براش پیدا کنم.
ضمنا این اول کاری یه مقدار از نوشته‌های قدیمیمو می‌ذارم تا راه بیوفته.
سابسکرایبم کنید و لطفا شیر کنید تا به دست همه برسه
هر کی هم سابسکرایب نکنه و برای 20 نفر شیر نکنه به زودی اتفاق بدی براش میوفته
ولی اگه این کارو بکنه تا آخر امشب یه خبر خیلی خوب بهش می‌رسه (نویسنده اشاره دارد به خبر خوش رییس دول‌ت که قراره قبل عید بده)

----------------------------------------------
و امروز
این وبلاگ فقط توی گودر ۱۲۹۰ خواننده‌ی ثابت داره! و این چیزیه که من هرگز تصورش رو هم نمی‌کردم...
خواننده‌های دوست داشتنی و مهربون٬ بوس به همه‌تون :*
اینم لینک لایک خور وبلاگ من


پ.ن: یادش بخیر٬ قرار بود حال و هواش طنز باشه!

۱۳۸۹ اسفند ۲۳, دوشنبه

دعای سفره

بعد غذا می‌گه*:
خدایا مارو که سیر کردی٬ یکی رو هم بده ما سیر بکنیم!!


* سزا (از مشاهیر مواد)

۱۳۸۹ اسفند ۱۴, شنبه

کذا شَد

خبرنگار: به اعتقاد شما راه قطعی برون رفت از فشار‌های نظام‌های کاپیتالیستی غربی برای اجرای سیاست چماق و هویج برای ترقیب نظام ارزش مدار ایران به غرب گرایی کورکورانه و تبدیل ایران به یک کشور سوسیال دموکراتیک که به استفاده‌ی فرا جغرافیایی از موقعیت اکونومیک کشورمون می‌انجامه چیست؟
خمینی: وَحدَتَ کَلَمَ

۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه

۱۳۸۹ اسفند ۳, سه‌شنبه

یا ایها الذین...

ای کسانی که ایمان آورده‌اید...
ما سفارش نداده بودیم٬ زنگ پایینو بزنین!!

۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه

شب دراز است...

روزا ولی خوابه!

انگار پای ثانیه‌ها لنگ می‌شود...

دوست ندارم وبلاگ مخفی داشته باشم...
برای هر کسی و هر چیزی که بنویسم٬ توی همین یکی دو جا می‌نویسم...
مهم نیست٬ بگذار خیلی چیزها هم٬ اشک شود و بچکد و نانوشته تا ابد... بماند.
ولی حالا می‌فهمم حال نویسنده‌ها و فیلم ساز‌ها و ... ای را که باید هر چیزی را نگویند...

چگونه یک بسیج ۲۰ میلیونی درست کنیم

افرادی که وارد بسیج می‌شن دو گروه هستن:
۱- کسانی که عرزشی هستند
۲- کسانی که موتور سواری دوست دارند...

۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه

سووووووخت!

بنده یک توصیه هم به جوانان دارم...
جوانان ما هوشیار باشند؛ فریب این رنگ‌های آبی و قرمز روی شیر‌های توالت را نخورند!!

پ.ن: بنده یک خاطره‌ای هم از دوران جوانی خودم برای شما بگویم...!

۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه

قاطل

اعتقاد دارم کلمه‌ی "قتل" را باید با "ط" نوشت!
این جوری زشتیِ عمل بیشتر احساس می‌شود...

۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه

گاز اشک آور

طفلکی اونایی که داشتن سیگارو ترک می کردن٬
باز ۲۵ام مجبورن سیگار بکشن...

۲۵

"التحریر" هم خانواده حرّ است... و یعنی "آزادی"...

فحش آزاده؟

برای اولین بار به مدت حدود ۲۵ روز توی این وبلاگ پست جدید نزدم٬ برادرا به نشانه اعتراض فیلترش کردن!!
خری در میقات رو همه میخونن! حتی فلترچی ها!!

دریای همیشه نیلگون یزد!

تو سلف دانشگاه تُن ماهی دادن٬ آدرس کارخونش تو یزده!

۱۳۸۹ دی ۲۸, سه‌شنبه

تن هااااااا یی، با هااااااای دودآسای زمستانی

در این تنهاییِ سرد، جز آن پُل‌اور زمستانی چسبان، چه کسی مرا تنگ در آغوش بکشد!؟

تجدید میثاق با "هنوز منتظر"

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

آن شرلی با موهای سفید

آدم دلش می‌گیره وقتی می‌فهمه موهای آن شرلی دیگه سفید شده و از اون نوجوون شوخ و سرحال چیزی نمونده!

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

استاد عزیزم دقت کن

من واقعا نمی‌دونم چرا این استادای دانشگاه اصلا به فکر عمه و مادرشون نیستن!

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

بیر خبر یُخ

باید "من" باشی تا بفهمی حسودی کردن به شاعری که سروده: "من به خط و خبری از تو قناعت کردم"
یعنی چه...

۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

مکان: کوریدور ارتباطی مترو با ترمینال جنوب

کسوف

بعد جالبش این‌جاست که هی روئیت کسوف رو نشون می‌ده، بعد هیشکدوم ازین گزارشگرای مملکت اسلامی نمی‌رن نماز آیات بخونن!!

پ.ن: زمان اقامه‌ی نماز آیات از شروع خورشید گرفتگی تا پایان آن است و بعد از آن باید قضای نماز به جا آورده شود.

خستگی مضاعف

خواهر زادم کلا خوابه همه‌ی روز رو، بعد تو خواب خمیازه هم می‌کشه!!

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

واقعا چرا؟!

دروغ چرا؟
آقا ما این‌جا یه چیزی گذاشته بودیم
الان ترسیدیم که بگیرنمون دهنمونو سرویس کنن
بَرش داشتیم.

جوجه اردک زشت

حالا ببینین کِی دارم می‌گم، احمدی نژاد یه روزی تبدیل به یه قوی زیبا می‌شه!!

پ.ن: واقعا این شکلی‌ای یا داری ادا در میاری؟!